فروتنی
آبشار هــــم با تـمام زیبایــے و
اقـــتدارش بــرای رســیدن به
مقـصود #فـــرو میریزد!!
👌 گاهی باید در خود شکستن
را تجربه ڪرد تا به دریا رسید.
آبشار هــــم با تـمام زیبایــے و
اقـــتدارش بــرای رســیدن به
مقـصود #فـــرو میریزد!!
👌 گاهی باید در خود شکستن
را تجربه ڪرد تا به دریا رسید.
وسایل برقی که برا خودمون تهیه کردیم یخچال امر سان.گاز .و ظروف چینی و فرش.و یه مقدار ظروف دیگه بود که همه ایرانی بود.فقط ظروف شیشه ای که خانواده شوهر تهیه دیده بودند ایرانی نبود.ما جهیزیه اندکی داشتیم در موقع ازدواج و بقیه وسایل مورد نیاز رو بعداز ازدواج کم کم خریدیم.مثل پنکه و سبزی خورد کن و پلوپزطروف تفلون و فرش و ماشین لباس شوئی که همه اینها ایرانی هست.جارو برقی هم ایرانی هست.همه اینها بعد از گذشت چندین سال هنوز دارن استفاده میشن.فقط چرخ گوشت خارجی گرفتم که تیغه اون چندین سال پیش گم شد و هیچ وقت نتونستم براش گیر بیارم.و خیلی پرسیدم ولی بی فایده بود.همیشه میگم کاش اونم ایرانی بود تا اگه خراب میشد یا احتیاج به قطعه ای داشت میشد تهیه کرد
✅فصل اول :
روزگاری خانه هامان سرد بود
بردن نفت زمستان درد بود
يک چراغ والور و يک گرد سوز
زيرکرسی با لحافی دست دوز
خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم می آسودن همه
روی سفره لقمه نانی تازه بود
روی خوش درخانه بی اندازه بود
گر برای مرد زن نامرد بود
صد تفاوت بين زن تا مرد بود
آن قديما عاشقی يادش بخير
عطر و بوی رازقی يادش بخير
عصر پست و تلگراف و نامه بود
روزگار خواندن شه نامه بود
تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود
عصر دلتنگی و بی تابی نبود
✅فصل دوم :
قلبهامان اندک اندک سرد شد
رنگ وروی زندگيمان زرد شد
بينی خيلی کسا باطل شدند
با پروتز بعضيا خوشگل شدند
عصر ساکشن آمد و لاغر شديم
در خيال خود چقد بهتر شديم
ميوه هم گلخانه ای شد عاقبت
آب هم پيمانه ای شد عاقبت
✅فصل سوم :
عصر نت شد عصر پی ام عصر چت
عصر ايرانسل فراوانی خط
عصر آدم های بد بی مايه شارژ
عصر تلخ خودفروشی با يه شارژ
عصر مرفين و ترامادول … دوا
با کراک و شيشه رفتن به فضا
عصر آقايان آرايش شده
عصر خانمهای پالايش شده
وای بر اين عصر تلخ بی کسی
عصر تلخ استرس دلواپسی
🔰🔰🔰🔰
..ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ
ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ..
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩ ﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮرﻭﯼ
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ
ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر میگذاشت..
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ
ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺁﻭﺭﺩ ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ
ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ .
ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ؛
.
ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
.
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ . ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ
ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ .
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ..
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ..
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
حکم فرما شد
قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت…
• قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
و قسم بر غرتت
(زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران از دنیا رفته)
🔰
🍃 موفق ترین انساها
آنهایی نیستند که به ثروت یا قدرت رسیده اند ؛
بلکه کسانی اند که هیچگاه دیگران را نرنجانده اند، دل کسی را نشکسته اند و باعث غم و اندوه هیچکس نشده اند ..